سوریه، دوباره قربانی جغرافیای خود شده است
یادداشت
بزرگنمايي:
پیام ویژه - آخرین خبر /متن پیش رو در فراز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
آرش رئیسی نژاد-فارن پالیسی| پس از سقوط بشار اسد و قدرت گرفتن نیروهای بنیادگرای هیئت تحریر الشام در سوریه، عدهای امیدوارند که مردم این کشور پس از چندین دهه سرکوب و درگیری اکنون در وضعیت آرامی زندگی خود را از سر بگیرند. دکتر «آرش رئیسی نژاد»، تحلیلگر و پژوهشگر حوزه روابط بینالملل، در یادداشتی در فارین پالسی با تمرکز بر جغرافیای چندپاره سوریه مینویسد: «جنگ داخلی در این کشور تمام شده اما ثباتی وجود ندارد که بخواهد به سوریه بازگردانده شود.»
اکنون که هیئت تحریر الشام بهعنوان پیروز جنگ داخلی سوریه ظاهر شده، وسوسهانگیز است که تصور کنیم کشور به نوعی ثبات بازگشته است. در حقیقت، اما اصلا ثباتی وجود نداشته که بخواهد به سوریه برگردد. همانقدر که جنگ داخلی سوریه ماهیت فرقهای و ایدئولوژیک داشت، جغرافیا نیز در پا گرفتن و شعلهورشدن این جنگ نقش داشت. پایان این فصل از جنگ احتمالا به معنای آغاز فصل بعدی درگیری است.
جغرافیا همیشه سوریه را تنبیه کرده است. این کشور هم در داخل قلمرو خود و هم در امتداد مرزهایش موانع طبیعی چندانی ندارد. در غرب، مدیترانه قرار دارد که مسیری برای تجارت و در نتیجه تهاجمات نظامی بوده است. در شرق، دره رود فرات قرار دارد. جنوب با صحرا و شمال با دشتهای دامنه جنوبی کوههای توروس محاصره شده است. بهطور کلی، جغرافیای سوریه به گونهای نیست که بتواند از بیرون جلوی تهاجم خارجی را بگیرد یا در داخل دژ محکمی باشد که آخرین سنگر دفاعی به حساب بیاید. بیشتر مرزهای مدرن سوریه مصنوعی هستند تا طبیعی. مرز جنوبی یک خط مستقیم است و مرز شرقی هم به همان اندازه دلبخواهی. این موضوع به شکنندگی مرزهای سوریه منجر شده و به نبود استقلال و ضعف هویت ملی در سوریه دامن زده است.
جغرافیای چندپاره این کشور قلمرو آن را به شش بخش مجزا تقسیم کرده است: یک واحه در جنوب غربی، یک گذرگاه در شمال، یک نوار ساحلی در غرب، یک فلات ناهموار در جنوب، یک کریدور شمال-جنوب، و زمینهای مسطح و بیحاصل در شرق. پشت کوههای لبنان یک واحه است که از یک طرف با کوهها و از طرف دیگر با صحرا محاصره شده. دمشق در مرکز این منطقه واقع شده و مثل یک دژ کوچک عمل میکند. اگرچه دمشق در قلب شام قرار دارد، مسیرهای دسترسی از این شهر به بقیه کشور پراکنده و اندک است؛ بنابراین جای تعجب نیست که حاکم دمشق برای حکومت بر این کشور چندپاره به یک دولت نظامی با مشت آهنین نیاز دارد.
در شمال، حلب قرار دارد که یک گذرگاه تجاری طبیعی است بین آسیای صغیر در شمال و بینالنهرین در شرق و با شام هم ارتباط دارد. حکمرانان آسیای صغیر—از رومیان و سپس عثمانیها گرفته تا ترکیه امروزی—همواره چشم طمع به این مرکز تجاری پرجمعیت داشتهاند. آسیبپذیری حلب در برابر قدرتهای آسیای صغیر، همراه با اطمینان خاطری که از موقعیت استراتژیک تجاری آن ناشی میشود، همواره حلب را به مهمترین رقیب دمشق در سوریه تبدیل کرده است. بنابراین، کنترل این مرکز اقتصادی حیاتیترین گام برای حاکم دمشق است.
در غرب، رشتهکوهی باریک و کمارتفاع به دریای مدیترانه مشرف است که یک نوار ساحلی طولانی، اما باریک را شکل میدهد؛ جایی که بهطور تاریخی همیشه پناهگاهی بوده برای اقلیتهای مذهبی مثل علویها و مسیحیان. این اقلیتها همواره تحت فشار حاکمان سنی که در نقاط دوردست، چه در دهانه رود نیل و چه در سواحل دریای مرمره مستقر بودهاند، قرار گرفتهاند. لاذقیه و طرطوس در این منطقه واقع شدهاند و راه ارتباطی مهمی با جهان خارج فراهم میکنند. جای تعجب نیست که اتحاد با قدرتهای خارجی دوردست—ابتدا فرانسه و اکنون روسیه—از طریق این نوار ساحلی شکل گرفته است. کنترل این منطقه ساحلی برای حفظ رابطه با متحدان خارجی ضروری است؛ مجموعه این روابط است که پای حاکم دمشق را در این سرزمین مرزی محکم میکند.
میان این دو منطقه، یک کریدور موازی با رود عاصی قرار دارد که واحه دمشق را به گذرگاه تجاری حلب متصل میکند. شهرهای حمص و حماه در امتداد این کریدور واقع شدهاند. از یک سو، حفظ کنترل بر حلب تنها از طریق این مسیر ممکن است، و از سوی دیگر، شورش علیه دمشق اغلب با برهم زدن امنیت این کریدور همراه است. به عبارت دیگر، مسیر دمشق-حلب بهطور همزمان بهعنوان کریدور کنترل و کریدور شورش عمل میکند. جای تعجب نیست که رود عاصی را «رود شورشیان» هم مینامند.
در شرق، دره رود فرات و گستره وسیعی از زمینهای مسطح، اما بیحاصل قرار دارد که بخشی از منطقه جزیره را تشکیل میدهند. جزیره شامل شمال عراق، جنوب شرقی ترکیه و شمال شرقی سوریه است و سه شهر بزرگ موصل، آمد (دیار بکر کنونی) و رقه را در بر میگیرد. این مناطق بهطور تاریخی محل سکونت سه قبیله عربزبان ربیعه، بکر و مضر بودهاند. برخلاف دیار بکر، دو منطقه دیگر عمدتا عربزبان هستند و بهعنوان پایگاههایی برای قبایل عشایری که دائما در حال کوچ هستند، عمل میکنند. زمین در این منطقه یکنواخت است و مردم آن از موصل گرفته تا رقه، اشتراکات مذهبی و زبانی زیادی دارند. در طول تاریخ، این دو منطقه به هم پیوسته بودند، بهطوری که حاکم موصل، و نه حاکم دمشق، اغلب رقه را اداره کرده است—و بالعکس. بنابراین، جغرافیا بنیانی برای ظهور بالقوه یک قلمرو مستقل در شمال بینالنهرین یعنی از دجله تا فرات فراهم کرده است.
زمین ناهموار جبلالدروز و فلات حوران در جنوب، نزدیک مرز اردن، منطقه دیگری از کشور را تشکیل میدهند. این منطقه بهعنوان پناهگاهی امن برای فرقههای تحت تعقیب، مانند دروزیها، عمل کرده است. برخلاف بیشتر بخشهای کشور که عمدتا سنیمذهب هستند، کوههای جنوبی و بهویژه نوار ساحلی به دلیل تنوع اقلیتهای مذهبی و فرقهای برجستهاند. با این حال، این تنوع به وحدت منجر نشده است. جای تعجب نیست که این اقلیتها، که قادر به تشکیل ائتلافهای پایدار علیه اکثریت سنی نیستند، اغلب به قدرتهای دریایی در سرزمینهای دوردست متوسل شدهاند تا تعادل را در برابر سلطه داخلی سنیها برقرار کنند.
بنابراین، جغرافیا سوریه را تکه تکه کرده است: دمشق، پایتخت محاصرهشده، دسترسی محدودی به سایر مناطق دارد؛ حلب تحت نفوذ قسطنطنیه-استانبول بوده است؛ کریدور ناامن حمص-حماه-ادلب مرکز سیاسی را به گذرگاه تجاری متصل میکند. موصل همواره تحت کنترل یک قدرت متحد بوده است. نوار ساحلی باریک مدیترانه و جبلالدروز در کل مناطق جداگانهای هستند. دمشق، به عنوان پایتخت کشور، قبل از ایجاد سوریه مدرن، هرگز تسلطی بر حلب و رقه نداشته است.
یکی از مهمترین ریشههای نبود اقتدار ملی قوی، جغرافیای چندپاره این کشور است. در غیاب حاکمیت ملی، هویت ملی کشور نیز ضعیف باقی مانده است. در نتیجه، سوریه به هدفی برای حملات و توطئههای دیگر قدرتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل شده است. مهمتر از همه، جایگزینهای عملی و دردسترس میتوانند تمامیت ارضی آن را برهم زنند. به همین دلیل، دولتها برای جلوگیری از فروپاشی داخلی بالقوه به سرکوبهای سختگیرانه متوسل شدهاند.
کارزارهای نظامی، تبادلات تجاری و تعاملات مذهبی همگی به تکهتکه شدن تاریخی و بیثباتی سوریه کمک کردهاند؛ سرزمینی که مردمانی با قومیتها، زبانها و ادیان گوناگون در آن سکونت دارند. در میان تنشهای داخلی مداوم بین این جمعیتهای ناهمگون در سرزمینی با هزاران سال تاریخ، تاسیس یک دولت ملی واحد و مستقل به طرز فوقالعادهای دشوار بوده است. جای تعجب نیست که سوریه بهطور کامل تحت سلطه امپراتوریهای بزرگ (آشوریها، هخامنشیها، اعراب و عثمانیها) قرار گرفت. در دیگر زمانها، این سرزمین به مرز مناقشه بین دو قدرت بزرگ تبدیل شد (روم و اشکانیان، بیزانس و ساسانیان، ایلخانان و ممالیک). به طور خلاصه، سوریه نمونهای از یک «سرزمین مرزی» در آسیای غربی است.
با این حال، سوریه مستقل با چالشهای متعددی مواجه شد: کمبود یک هویت ملی قوی و شکنندگی دولت آن. شکست در جنگ 1948 اعراب و اسرائیل، جمهوری نوپای سوریه را بیش از پیش بیثبات کرد. مهمتر از آن، این شکست ایدئولوژی پانعربیسم را تا جایی تقویت کرد که سوریه، همراه با مصر و بعدها یمن شمالی، به رهبری «جمال عبدالناصر»، رئیسجمهور مصر، اتحاد «جمهوری متحده عربی» (UAR) را تشکیل دادند. فروپاشی این اتحاد و حتی شکست فاجعهبار در جنگ شش روزه 1967 از قدرت این ایدئولوژی نکاست. با کودتای «حافظ اسد» و ظهور حکومت بعث در سال 1970، سوریه به ثبات سیاسی ظاهری دست یافت—هرچند از طریق یک رژیم سرکوبگر. به طور خلاصه، سالهای اولیه استقلال که با دولتهای کوتاهمدت و فقدان یک نظام سیاسی باثبات مشخص میشد، سوریه را به بستری مناسب برای ایدئولوژیهای رادیکال مانند پانعربیسم و بعدها بنیادگرایی اسلامی تبدیل کرد. با این وجود، به نظر میرسید که رژیم بعث مسئله شکنندگی سیاسی را حل کرده است.
با همه این اوصاف، موجهای بهار عربی به دروازههای سوریه رسید و جنگ داخلی را شعلهور کرد که از سوی شبهنظامیان سلفی خارجی پیش میرفت و با خشونت شدید نیروهای سوری تشدید شد. این جنگ منجر به آوارگی گسترده و تخریب زیرساختهای کشور شد. بار دیگر، جغرافیا نقش تعیینکنندهای در جنگ داخلی ویرانگر سوریه ایفا کرد. داعش کنترل رقه را به دست گرفت و بر موصل مسلط شد. دمشق تسلط خود را بر سواحل مدیترانه حفظ کرد و از حمایت متحد دوردست خود، روسیه، بهرهمند شد. در همان حال، نیروهای مخالف با حمایت ترکیه، کنترل حلب را در اختیار داشتند. اکثر نبردها بر کریدوری متمرکز بود که دمشق را از طریق حمص و حماه به گذرگاه تجاری حلب متصل میکرد.
اولین مرحله از جنگ داخلی با پیروزی اسد و متحدان روسی-ایرانی او پایان یافت، زیرا آنها کنترل این کریدور را به دست گرفتند. منطق جغرافیایی همواره حکم کرده که هر کس کریدور حمص-حماه را در اختیار داشته باشد، پیروز نهایی در سوریه خواهد بود. سقوط اسد زمانی اجتنابناپذیر شد که شورشیان کنترل آن مسیر را به دست آوردند. همان شورشیانی که اکنون دمشق را تصرف کردهاند، ممکن است باور داشته باشند که سرنوشت سوریه اکنون در دست آنهاست. شورشیان، اما به زودی خواهند فهمید که هرگز قادر به تسلط بر جغرافیای این کشور نخواهند بود.
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/1547478/