فارن افرز مطرح کرد: مردی که دیوانه نیست
یادداشت
بزرگنمايي:
پیام ویژه - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
با وجود اینکه تحلیلگران پیش از این شاهد چهارسال ریاستجمهوری دونالد ترامپ بودهاند، اما درباره اینکه او در دوره دوم ریاستجمهوری خود چگونه میخواهد به اکثر کشورها نزدیک شود، اطمینان کمی دارند؛ این دقیقا همان چیزی است که او دوست دارد. ترامپ از اولین بار که در سال 2016 نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد، خود را بهعنوان یک رهبر غیرقابلپیشبینی معرفی کرده و آن را جا انداخته و استدلال کرده است که چنین کاری باعث تقویت سیاست خارجی ایالاتمتحده میشود. ترامپ در جریان اولین کارزار انتخاباتی خود گفت: «ما بهعنوان یک کشور باید غیرقابلپیشبینیتر باشیم.» در یک مراسم شام در سال 2018، هنگام بحث در مورد مذاکرات با کرهشمالی، او خود را -البته تا حدی به شوخی- «دیوانه» نامید. ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی خود در سال 2024 در پاسخ به این پرسش که چگونه به محاصره تایوان توسط چین پاسخ خواهد داد، گفت: «من مجبور نخواهم بود؛ زیرا [شی جین پینگ] به من احترام میگذارد و میداند که من دیوانه هستم.»
«روزان مکمانوس»، دانشیار دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، در مقالهای در 24ژانویه 2025 در «فارنافرز» نوشت، سایر سیاستمداران و مفسران نیز ادعاهای مشابهی داشتهاند. معاون رئیسجمهور «جی دی ونس» در ماه ژوئن گفت: «ترامپ، همانطور که مخالفان و حامیانش میگویند، غیرقابلپیشبینی است. من 100درصد مطمئن هستم که غیرقابلپیشبینی بودن به نفع ایالاتمتحده است.» شادی حمید، ستوننویس واشنگتنپست، بهتازگی استدلال کرد استراتژی «مرد دیوانه» ترامپ بود که اسرائیل را برای پذیرش آتشبس در غزه تحتفشار قرار داد. گزارشی از «موسسه سیاستی اول آمریکا» مدعی شد که پوتین در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ به اوکراین حمله نکرد؛ زیرا «پوتین نمیتوانست مطمئن باشد یا اساسا نمیدانست که ترامپ چگونه پاسخ خواهد داد.»
دوره اول ریاستجمهوری ترامپ در واقع تمرینی برای «غیرقابلپیشبینی بودن» بود. او «کیم جونگ اون»، رهبر کرهشمالی، را به «آتش و خشمی» تهدید کرد «که جهان هرگز به خود ندیده است.» اما درعینحال، او اولین رئیسجمهور آمریکا شد که با یک رهبر کرهشمالی ملاقات و اعلام کرد که ما دو نفر «عاشق یکدیگر شدهایم.» او بزرگترین بمب متعارف ارتش ایالاتمتحده را بر روی شبهنظامیان در افغانستان پرتاب و درعینحال مذاکرات صلح با طالبان را نیز آغاز کرد. او دستور حمله به ایران را داد، سپس آن را لغو کرد. او تعرفههایی را بر برخی از متحدان آمریکا مانند کانادا وضع کرد، در حالی که از دیگران مانند استرالیا، اغلب بدون دلیل، چشمپوشی کرد. براساس گزارش آکسیوس، ترامپ در جریان مذاکرات تجاری با کرهجنوبی به تیم مذاکرهکننده خود دستور داد که -با اشاره به وی- بگویند: «این مرد آنقدر دیوانه است که هر لحظه میتواند خارج شود.»
ترامپ اولین رهبری نیست که بهطور صریح سیاست خارجی نامنظم را پذیرفته است. برای چند دهه، سران کشورها در سراسر جهان آنچه را که بهعنوان نظریه «مرد دیوانه» شناخته میشود، به کار میگیرند: یعنی این ایده که با عمل کردن به شیوهای بسیار ناپایدار، میتوانند مخالفان را بهگونهای بترسانند تا خواستهشان را قبول کنند. بهعنوانمثال، در طول جنگ سرد، برخی از استراتژیستها پیشنهاد کردند که با بیثبات به نظر رسیدن، یک رهبر ایالاتمتحده ممکن است کشورهای کمونیستی را وادار کند که تهدیدهای هستهای ایالاتمتحده را جدیتر بگیرند. اما ترامپ در مورد نظریه «مرد دیوانه» باید مراقب و محتاط باشد؛ زیرا تحقیقات نشان میدهد استفاده موفقیتآمیز از آن بسیار دشوار است.
در واقع، بهندرت پیش میآید که شهرت دیوانگی در سطح بینالمللی نتیجه دهد. رهبران مدرن و سران کشورهایی که سعی کردهاند دیوانه به نظر برسند، اغلب در متقاعد کردن دشمنان خود شکست میخورند. برخی دیگر موفق میشوند، اما درمییابند که شهرت آنها به دیوانگی مخالفان را متقاعد میکند که نمیتوان برای حفظ صلح به آنها اعتماد کرد. بنابراین ترامپ باید بر روی خط ظریفی حرکت کند و سایر کشورها را متقاعد سازد که او آنقدر دیوانه هست که بتواند تهدیدهایش را عملی کند و درعینحال بهاندازه کافی باثبات است که بتواند بر روی توافقاتی که منعقد میکند بایستد. تاریخ نشان میدهد که این کار آسانی نخواهد بود.
ریشههای نظریه «مرد دیوانه»
مبانی نظریه «مرد دیوانه» حداقل به سال 1517 بازمیگردد؛ زمانی که فیلسوف سیاسی «نیکولو ماکیاولی» استدلال کرد که در شرایط خاص، «شبیهشدن به دیوانگان کار بسیار عاقلانهای است.» اما مفهوم مدرن آن در اواسط قرن بیستم توسعه یافت؛ زمانی که ظهور سلاحهای هستهای چالش جدیدی را برای «اعتبار تهدید» ایجاد کرد. از آنجا که جنگ هستهای به «نابودی حتمی متقابل» (MAD) برای هر دو طرف منجر میشود و درگیری متعارف میتواند بهراحتی تا سطح درگیری هستهای افزایش یابد، دولتهای ایالاتمتحده و شوروی انگیزههایی قوی برای مبارزه با یکدیگر داشتند. این امر به آن معنی بود که تهدیدهای یکی علیه دیگری میتواند بهراحتی نادیده گرفته شود. بههرحال، چرا رهبر هر یک از این دو کشور در پاسخ به تهدیدهای غیرموجودیتی دست به اقدامی بالقوه انتحاری میزند؟ پاسخ: به دلیل دیوانه بودن. یک رئیسجمهور منطقی ایالاتمتحده یا نخستوزیر شوروی به دنبال اجتناب از رویارویی هستهای به هر قیمتی است. اما همانطور که «دانیل اِلزبِرگ»، استراتژیست دفاعی موسسه «رند» در یک سخنرانی در سال 1959 بیان کرد، رویاروییِ «به طرز متقاعدکنندهای دیوانهوار» میتواند خطرات بزرگی به دنبال داشته باشد. سایر کارشناسان نیز موافق بودند. «توماس شلینگ»، اقتصاددان و نظریهپرداز هستهای، نوشت «یک پارادوکس بازدارندگی این است که همیشه کمک نمیکند فرد کاملا منطقی و خونسرد بوده و بر خود کنترل داشته باشد یا این باور ایجاد شود که فرد کاملا منطقی است.»
همچنین «هرمان کان»، نظریهپرداز نظامی، استدلال میکند وقتی با یک رهبر مجهز به سلاح هستهای مواجه میشویم که به نظر میرسد «بد و دیوانه است»، مخالفان یا باید تسلیم خواستههای او شوند یا «امکان نابودی را بپذیرند».
ایدههای این استراتژیستها بهزودی طرفدار برجستهای پیدا کرد: «ریچارد نیکسون»، رئیسجمهور ایالاتمتحده. در واقع، با توجه به خاطرات رئیس سابق کارکنان کاخسفید یعنی «اچ. آر. هالدمن»، این نیکسون بود که چنین نامی را به این مفهوم داد. رئیسجمهور آینده در سال 1968 هنگام بحث در مورد چگونگی وادار کردن ویتنامیهای شمالی به تسلیم گفت: «باب! من آن را نظریه مرد دیوانه مینامم.»
نیکسون گفت: «میخواهم ویتنامیهای شمالی باور کنند به نقطهای رسیدهام که ممکن است برای توقف جنگ دست به هر کاری بزنم.» نیکسون پیشنهاد کرد که مشاورانش میتوانند به ویتنامیهای شمالی «این درس را بدهند» که «وقتی او [نیکسون] عصبانی است نمیتوانیم مهارش کنیم و او [نیکسون] دستش را روی دکمه هستهای گذاشته است.» اندکی پس از ورود به قدرت، نیکسون و مشاور امنیت ملیاش یعنی هنری کیسینجر تلاش کردند این کار را انجام دهند. به دنبال دستورات کیسینجر هنگام بازدید از مسکو، لئونارد گارمنت، مشاور کاخسفید، به مقامات شوروی گفت که نیکسون «شخصیتی کاملا ازهمگسیخته» است که «قادر به خشونتبارترین کارها»، «کمی پارانوئید» و «بهطور قابل پیشبینی، غیرقابلپیشبینی» است.
دیگر رهبران بینالمللی نیز سعی کردهاند این نظریه را به بوته عمل بگذارند. در دهههای 1950 و 1960، نیکیتا خروشچف، نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی، عامدانه تصویری از جنون [از خویش] را به نمایش گذاشت که (حداقل در ابتدا) برخی از مقامات آمریکایی به آن اعتقاد داشتند. جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه آمریکا، گفت که خروشچف «آشکارا اغلب اوقات مست» و «اساسا احساساتی» بود و «میتوان انتظار داشت که بدون در نظر گرفتن عواقب، دست به اعمال غیرمنطقی بزند.» صدام حسین، رهبر بعثی عراق، نیز از سوی رهبران خارجی بهعنوان «مرد دیوانه» تلقی میشد، اگرچه مدرکی مبنی بر اینکه او این شهرت را بهعمد پرورش داده باشد وجود ندارد. یک برداشت روانشناختی در سال 1991 توسط یک تحلیلگر آمریکایی نشان داد که شخصیت دیکتاتور عراق با «جاهطلبی مسیحایی برای قدرت نامحدود، نبود وجدان، پرخاشگری بدون محدودیت و دیدگاه پارانوئید» مشخص میشود.
رونالد ریگان، رئیسجمهور آمریکا، معمر قذافی، رهبر لیبی را «دلقک دیوانه» و «متعصب غیرقابلپیشبینی» خواند. همچنین کاسپار واینبرگر، وزیر دفاع ریگان، معتقد بود قذافی احتمالا «از یک بیماری مقاربتی صعبالعلاج» رنج میبرد که باعث «حملات گاهبهگاه جنونوار با هیستری، فخرفروشی و نمایشگرایی شدید» میشود.
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، نیز پس از حملهاش به اوکراین به دیوانگی شهرت یافته است. در فوریه 2022، مارکو روبیو، در آن زمان سناتور و اکنون وزیر امور خارجه، گفت که به نظر میرسد پوتین «مشکلات سلامت عصبی/فیزیولوژیک دارد» و هشدار داد که «محاسبات خطر» از سوی کرملین به روشهای خطرناکی تغییر کرده است.
بوریس جانسون، نخستوزیر سابق بریتانیا گفت که پوتین ممکن است «بازیگر غیرمنطقی» باشد و در مورد اثرات تحریمها و خطرات جنگ «غیرمنطقی فکر کند.» تهدیدهای مکرر پوتین برای استفاده از سلاحهای هستهای تنها به این ایده قوت بخشیده است. ارزیابیهای «کیم جونگ اون»، رهبر کرهشمالی، پرسشهایی را درباره دیوانگی ایجاد کرده است. هنگامیکه در یک مصاحبه تلویزیونی در سال 2017 از «اچ. آر. مکمستر»، مشاور امنیت ملی، پرسیده شد که آیا ایالاتمتحده میتواند برای جلوگیری از کرهشمالی به «نابودی حتمی متقابل» تکیه کند، وی پاسخ داد که او مایل نیست «مزرعه یا یک شهر ایالاتمتحده» را بر روی عقلانیت «کیم» شرطبندی کند. در مکالمهای که در سال 2017 از رودریگو دوترته، رئیسجمهور وقت فیلیپین فاش شد، وی گفت که حتی ترامپِ غیرقابلپیشبینی درباره اینکه آیا بازدارندگی با رهبر کرهشمالی «کار میکند یا خیر» ابراز تردید کرد؛ زیرا کیم «ممکن است دیوانه باشد.»
آیا دیوانه بودن بد است؟
نظریه «مرد دیوانه» ممکن است نظریهای محبوب باشد، اما از نظر تاریخی برای طرفدارانش کار چندانی انجام نداده است. نیکسون نتوانست ویتنام شمالی و متحدان شوروی آنها را به دیوانگی خود متقاعد کند و در نهایت مجبور شد از ویتنام عقبنشینی کند. در جریان تلاشهای اتحاد جماهیر شوروی برای به دست گرفتن کنترل تمام برلین، خروشچف تهدید به استفاده از سلاحهای هستهای کرد و اغلب به نظر میرسید که کنترل احساسات خود را هنگام ملاقات با مقامات غربی از دست میداد: فریاد میکشید، ژستهای عجیب میگرفت و چهرهاش سرخ میشد. بااینحال او نتوانست ایالاتمتحده را وادار به عقبنشینی کند. خروشچف بعدتر در جریان درگیری با واشنگتن بر سر قرار دادن موشکهای هستهای در کوبا، چشم خود را بست و آنها را از جزیره بیرون کشید. دیوانگی صدام و قذافی آنها را به طرف سرنوشت بدتری سوق داد؛ آنها با مداخله نظامی ایالاتمتحده از قدرت کنار رفته و سپس کشته شدند. تهدیدهای هستهای پوتین در محدود کردن کمک نظامی غرب به کییف فقط تا حدی موفق بوده است. پس از محدودیتهای سختگیرانه اولیه، واشنگتن و متحدانش اکنون بسیاری از سلاحهای پیشرفته از جمله موشکهای دوربرد، تانکها و جنگندهها را در اختیار اوکراینیها قرار میدهند و عمق خاک روسیه از سوی اوکراین هدف قرار میگیرد.
واضحترین دلیل برای این سابقه بد این است که برای هر رهبر -و بهویژه رهبران کشورهای دارای سلاح هستهای- سخت است دشمنان را متقاعد کنند که رفتار آنها اساسا غیرمنطقی است. اما بسیاری از رهبران موفق میشوند به دلیل بیثباتی یا غیرقابلپیشبینی بودن شدید شهرت پیدا کنند و همچنان شکست میخورند. به همین دلیل است که رهبران با درگیر شدن در چنین رفتاری، در متقاعد کردن مخالفان مبنی بر پایبندی به هر تعهدی مشکل دارند. درهرحال، متقاعد کردن رهبران دولتهای خارجی برای تسلیمشدن در برابر یک خواسته، مستلزم متقاعد کردن آنها به این مساله نیست که مقاومت با مجازات مواجه خواهد شد، بلکه مستلزم متقاعد کردن آنها به این است که تسلیم عملا مانع مجازات میشود. بهعنوانمثال، تهدیدهای پوتین برای انتقام از غرب به دلیل حمایت از اوکراین را در نظر بگیرید.
پوتین علاوه بر استناد به زرادخانههای هستهای روسیه، تهدیدهایی متعارف مبنی بر حمله مستقیم به کشورهای ناتو را هم مطرح میکند. بهعنوانمثال، پوتین در ماه نوامبر گفت ممکن است به «تاسیسات نظامی کشورهایی که اجازه میدهند سلاحهایشان علیه تاسیسات ما استفاده شوند» حمله کند. با وجود چنین تهدیدهای شداد و غلاظی، پوتین نتوانسته است سیاست غرب را تغییر دهد. یکی از دلایل این مساله ممکن است این باشد که تحلیلگران غربی تردید دارند پوتین آمادگی حمله به یک دشمن دارای سلاح هستهای (ناتو) را داشته باشد. اما تردید آنها در مورد اینکه پیروی از خواستههای پوتین منجر به صلح میشود، به همان اندازه ممکن است مهم باشد. «باز»های روسی در غرب بارها استدلال کردهاند که اگر پوتین در اوکراین پیروز شود، بهسختی در همانجا متوقف خواهد شد؛ او به سایر کشورها از جمله اعضای ناتو حمله خواهد کرد. آنها میگویند که غرب بهتر است در حال حاضر در مقابل پوتین مقاومت کند.
همه رهبران به یک اندازه دیوانه تلقی نمیشوند
برای رهبرانی که خود را دیوانه میدانند، حل این تناقض دشوار است. رهبرانی که به غیرقابلپیشبینی بودن شهرت دارند -یا کسانی که این تصور را تشویق میکنند که ممکن است تقریبا هر کاری را صرفنظر از عواقب آن انجام دهند- اغلب برای ایجاد تضمینهای معتبر تلاش میکنند. رهبرانی که بدنامی آنها براساس «ترجیحات غیرعادی یا تحریفشده» است، مانند آنهایی که با تعصب یا افراطگرایی مرتبط هستند، نیز همینطور است. بهعنوان مثال، اشتهای سیریناپذیر صدام برای فتح، باعث شد که او ذاتا متمایل به درگیری به نظر برسد. در نتیجه، هر وعدهای که او در مورد صلح میداد، پوچ بود. چنین نگرانیهایی زمینهساز ترس دولت جورج بوش از این شد که اگر عراق به سلاحهای کشتارجمعی دست یابد، ناگزیر دست به حمله خواهد زد و در توجیه تصمیمش برای حمله به این کشور کمک کرد. بااینحال، همه رهبران به یک اندازه دیوانه تلقی نمیشوند. به نظر میرسید صدام حسین کاملا متمایل به سلطه است و قذافی کاملا غیرقابلپیشبینی به نظر میرسید. اما دیگران دارای اشکالات خفیفتر و خاصتر از غیرعقلانی بودن هستند. مقامات ایالاتمتحده، خروشچف را آدمی «زودجوش» میدیدند که ممکن است در یک رویارویی بهسرعت از کوره در برود، اما هیچکس فکر نمیکرد او بهطور تصادفی به ایالاتمتحده حمله کند.
برخی از منتقدان -از جمله یک مقام ناشناس دولت بایدن به نقل از پولیتیکو- بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل را به دلیل افراطوتفریطهایی که در حملاتش انجام داده، «دیوانه» خواندهاند. اما حتی بزرگترین دشمنان نتانیاهو نیز فکر نمیکنند او آنقدر دیوانه باشد که کشورهای عربیِ دوست مانند مصر را تهدید یا به آنها حمله کند.
این رهبران احتمالا در صحنه بینالمللی بهتر عمل خواهند کرد؛ زیرا میتوانند تهدید معتبر جنگ را با وعده معتبر صلح ترکیب کنند. بهعنوانمثال، رفتار غیرقابلپیشبینی خروشچف در جریان بحران موشکی کوبا -که طی آن او ابتدا با خروج موشکهای شوروی قبل از درخواست امتیازات جدید موافقت کرد- به جان اف.کندی، رئیسجمهور ایالاتمتحده کمک کرد تا موشکهای هستهای ایالاتمتحده را از ترکیه خارج کند. «کیم جونگ اون» موفق شد از غیرقابلپیشبینی بودن خود در دیدار با ترامپ استفاده کند که این هم باعث افزایش اعتبار کیم شد. از قضا بهترین مثال آدولف هیتلر است. اگرچه دیکتاتور در نهایت خود را بهعنوان یک «اَبَرانسان نسلکش» نشان داد، اما در سال 1938 توانست برخی از همقطاران انگلیسی خود را متقاعد کند که او فقط در مورد ایجاد «آلمان بزرگ» افراطی است. در نتیجه، تا حدی انگلیسیها موافقت کردند که بهجای شروع جنگ، به او اجازه دهند بخشی از چکسلواکی را که جمعیت آن آلمانیها بودند، ضمیمه کند. بقیهاش تاریخ است.
استدلال کردن برای دیوانه
یورش ترامپ به نظریه «مرد دیوانه» میتواند در برخی شرایط مفید باشد. بهعنوانمثال، شهرت او برای غیرقابلپیشبینی بودن، میتواند تاثیری بازدارنده علیه چین و روسیه -قدرتمندترین دشمنان ایالاتمتحده- داشته باشد. پکن بهسرعت در حال گسترش نیروهای هستهای خود است. مسکو نیز درگیر قدرتنمایی هستهای تقریبا دائمی است. این امکان وجود دارد هر دو کشور امیدوار باشند که اگر چین به تایوان یا روسیه به یک کشور عضو ناتو حمله کند، این رفتار مانع مداخله ایالاتمتحده خواهد شد، مبادا واشنگتن خود را در یک درگیری هستهای ببیند. اما اگر ترامپ این دو کشور را متقاعد کند که ممکن است آماده انجام هر کاری در پاسخ به تحریکات آنها باشد، او [ترامپ] میتواند چنین محاسباتی را تغییر داده و تهاجمات را متوقف کند.
بااینحال، رویکرد ترامپ نیز ممکن است به طرز چشمگیری شکست بخورد. اگر پکن معتقد باشد که ترامپ خودسرانه تحریمها یا مجازاتهای دیگری را علیه چین اعمال خواهد کرد - حتی اگر این تحریمها در راستای منافع ایالاتمتحده باشد- بهاحتمالزیاد ایالاتمتحده را به چالش میکشد. موضوع نگرانکنندهتر این است که در یک سناریوی افراطی، اگر ایالاتمتحده خود را درگیر «سیاست مخاطره هستهای» با پکن یا مسکو بیابد، شهرت ترامپ به دلیل غیرقابلپیشبینی بودن میتواند ترس از اولین حمله هستهای ایالاتمتحده را افزایش دهد و در نتیجه بهطور بالقوه هر یک از دولتها را به طرف حمله پیشگیرانه هستهای سوق دهد. حتی اگر رویکرد «مرد دیوانه» ترامپ در مورد چین و روسیه پیشرفت کند، میتواند معاملات او با دشمنان ضعیفتر را تضعیف کند. بهعنوانمثال، ایران و کرهشمالی تنها در صورتی به شکلی محکمتر به برنامه هستهای خود میپردازند که معتقد باشند ترامپ ممکن است برای سرنگونی رژیم آنها اقدام کند. مهم نیست که تهدیدهای ترامپ چقدر جدی باشد، اما بعید به نظر میرسد هر دو کشور بدون وعده معتبر صلح و امنیت بلندمدت، تسلیم تهدیدهای ایالاتمتحده شوند.
با همه این دلایل، ترامپ باید نشان دهد که دیوانگی او محدودیتهایی دارد. او باید روشن کند که سیاست خارجیاش کاملا تهی از منطق نیست و میتوان به او برای حفظ یک توافق اعتماد کرد. چنین رویکردی نهتنها شانس تبعیت از تهدیدهای واشنگتن را افزایش میدهد، بلکه خطر تشدید غیرعمدی تنش را کاهش داده و در نتیجه به متحدانِ نگران از سیاستهای ترامپ اطمینان میدهد. شوربختانه، انتقال سطح درست و دقیق این دیوانگی بسیار دشوار است. بسیاری از «دیوانگان» - از جمله قذافی و صدام- به چنین شهرتی دست پیدا کردند که در نهایت برایشان مضر بود؛ زیرا مخالفانشان معتقد بودند که آنها به تعهدات صلح پایبند نیستند.
از سوی دیگر، رهبرانی مانند خروشچف و نیکسون ممکن است بهاندازه کافی پیش نرفته باشند، با توجه به اینکه دشمنانشان در تمایل آنها برای استفاده از سلاحهای هستهای تردید داشتند. اگر ترامپ بتواند خود را غیرقابلپیشبینی و بیبندوبار نشان دهد، بدون اینکه در ظاهر بیبندوبار به نظر برسد، ممکن است موفق شود. اما اگر ترامپ به طرز ناامیدکنندهای غیرمنطقی جلوه کند، بعید به نظر میرسد به آنچه میخواهد دست یابد.
![]()
-
دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۶:۵۳
-
۱۵ بازديد
-
![](/images/komen.png)
-
پیام ویژه
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/1564819/