سرمقاله همشهری/ برنامه جاهطلبانه ترامپ برای غزه؛ از ایده تا عمل
یادداشت
بزرگنمايي:
پیام ویژه - همشهری / «برنامه جاهطلبانه ترامپ برای غزه؛ از ایده تا عمل» عنوان یادداشت روز در روزنامه همشهری به قلم ثمانه اکوان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
پیشنهادهای ترامپ برای حل بحرانها و مسائل بینالمللی در وهله اول بهشدت اغراقآمیز، غیرقابلاجرا و حتی در برخی موارد دیوانگی بهنظر میرسد. او در همین یکماه اول دوره دوم ریاستجمهوریاش بهدنبال پایاندادن به جنگ اوکراین با شرط در اختیار قرار دادن 20تا 30درصد از وسعت سرزمینی این کشور به روسها، پایان جنگ در غزه با خالی کردن غزه از ساکنان مسلمان و فلسطینی خود و خرید تعدادی از کشورها یا مناطق تحت حاکمیت کشورهای دیگر است. در قرن بیست و یکم که دیگر خرید یک سرزمین مانند قرن 19عاقلانه بهنظر نمیرسد و قوانین بینالمللی سالهاست تلاش میکند احترام به حاکمیت ملی کشورها را در دنیا جا بیندازد، پیشنهاد برای خرید یک سرزمین یا بیرون راندن ساکنان یک سرزمین برای ایجاد حکومتی جدید در آن منسوخ، غیرعاقلانه، غیرقانونی و بهمعنای دیگر بازگشت دوباره دوران استعمار به دنیای مدرن است.
شاید بسیاری این نظرات رئیسجمهور آمریکا را با تئوری «مرد دیوانه» نیکسون توجیه و بیان کنند که ترامپ بهدنبال اقدامات خشن و تصمیمگیریهای غیرعقلانی (دیوانگی محض) در حوزه روابط بینالملل است تا به خواستههای خود برسد، اما نظریه دیگری در روابط بینالملل وجود دارد که بهتر میتواند این اقدامات را تبیین و نتایج ناشی از آن را پیشبینی کند.
هرج و مرج؛ ابزاری استراتژیک در حوزه سیاست خارجی
نظریه هرج و مرج (Chaos Theory) در روابط بینالملل به این ایده اشاره دارد که بیثباتی، غیرقابل پیشبینی بودن و تصمیمگیریهای نامتعارف میتوانند ابزارهای مؤثری برای دستیابی به اهداف استراتژیک باشند. این نظریه ریشه در این فرض دارد که نظم سنتی جهانی را میتوان از طریق ایجاد ابهام و شوکهای مداوم به چالش کشید. توسل ترامپ به این نظریه در عرصه سیاست خارجی نتیجه یک ادراک و رهیافت در کاخ سفید است که معمولاً توجهی به آن نمیشود؛ آمریکا و رؤسایجمهور آن (چه دمکرات و چه جمهوریخواه) بهخوبی میدانند که نظم جهانی در حال تغییر است و آمریکا در نظم جدید دیگر جایگاه قبلی خود را ندارد، بنابراین هر کدام بهنوعی سعی دارند به روشهای خاص خود، نظم جدید را به چالش بکشند و در دوره گذار به نظم جدید، پایههای نظم جدید را از بین ببرند و دوباره مانند ابتدای قرن بیستم، نظم آمریکایی مدنظر خود را به دنیا تحمیل کنند.
بازار ![]()
اولین بار جو بایدن بعد از سالها اظهارنظر کارشناسان سیاسی و بینالمللی اعتراف کرد که آمریکا میداند نظم جهانی در حال تغییر است و سعی دارد در نظم جدید نیز همچنان بهعنوان یک ابرقدرت در جهان باقی بماند و در این نظم جدید تأثیرگذار باشد. او با این حال ضرورت ورود به نظم جدید را قدرتنمایی نظامی آمریکا در جنگهایی مانند اوکراین یا غزه میدید و میشد پیشبینی کرد با ادامه دوران ریاستجمهوریاش، تایوان نیز به محل رویارویی نظامی دیگری بین آمریکا و چین تبدیل شود.
دونالد ترامپ با این حال این رویکرد دمکراتها را نمیپسندد و اعتقاد دارد نظم جدید بر پایه قدرت اقتصادی شکل میگیرد و نه نظامی و بر همین اساس، جنگ و عملیات نظامی یا کمک به تبدیل برخی کشورها به زمین نبرد نیابتی آمریکا با قدرتهای مطرح جهانی، تنها توان اقتصادی این کشور را نابود میکند و آن را در نظم جدید در جایگاه پایینتری نسبت به چین و دیگر قدرتهای منطقهای قرار میدهد.
ترامپ بر همین اساس با سیاستهای استعماری قرن نوزدهمی وارد معرکه به چالش کشیدن نظم جدید میشود. او میداند برای ایجاد نظم جدید اقتصادی در دنیا که منجر به تغییر نظم سیاسی نیز خواهد شد، باید آمریکا هم از نظر اقتصادی، هم جغرافیایی و حتی از حیث وسعت سرزمینی و در نهایت دسترسی به منابع حیاتی و مهم توسعه، وسعت بیشتری داشتهباشد. بنابراین با بازگشت به عصر استعمار، بهدنبال «خرید» سرزمین یا تصاحب آن به هر قیمت ممکن شدهاست. ماجرای خرید گرینلند، تلاش برای تصاحب کانال پاناما یا ایالت پنجاه و یکم خواندن کانادا و حتی پیشنهاد اخیرش برای مالکیت بر غزه و تصاحب معادن فلزات کمیاب در اوکراین در همین راستا ارزیابی میشود.
این سیاست البته باید با نظریه هرج و مرج در سیاست خارجی همراه باشد. این هرج و مرج، البته بینظمیای کنترل شده برای دستیابی به اهداف ایالات متحده در عرصه سیاست خارجی است. بر این اساس او با اظهارات و تصمیمات آتی و ناگهانی، نهتنها دشمنان، بلکه متحدان آمریکا را سردرگم میکند.
او گاهی به تهدید و گاه به مذاکره روی میآورد و در عین مذاکره، دست به توهین و تهدید طرف مقابل نیز میزند - مانند همان کاری که در مقابل کرهشمالی انجام داد - در عین حال با خروج ناگهانی از توافقها و تعهدات بینالمللی آمریکا، بار دیگر به جهانیان ثابت میکند که آمریکای ترامپ، آمریکایی دیوانه است که تنها به منافع مالی خود فکر میکند و بهمانند یک معاملهگر بیاخلاق تا جایی که بتواند سیاست فشار حداکثری را نهتنها به منتقدان و مخالفان خود، بلکه به متحدانش نیز وارد میکند.
از همین روست که او غیراز اعتقادات سیاسی و مذهبیاش مبنی بر حمایت تمامقد و صددرصدی از رژیم صهیونیستی، از شهرکسازیهای صهیونیستی حمایت میکند، کرانه باختری را متعلق به اسرائیل میداند و درعین حال غزه را متعلق به آمریکا عنوان میکند. او از یکسو در حال فشار بر گروههای مقاومت برای پذیرش یک راهحل کمتررادیکال برای منطقه است که اهداف آمریکا را نیز تضمین کند و در عین حال پالسی به بازیگران دیگر منطقه مانند اردن، مصر و حتی ترکیه میفرستد که مواضع خود در قبال رژیم صهیونیستی را تعدیل کنند. این کار با وجود ماهیت رادیکال و غیرعقلانی بودن آن قرار است راه برای مذاکرات بعدی آمریکا با سران کشورهای عرب منطقه و پذیرش ادامه راه توافق آبراهام را نیز باز کند و در عین حال ایجادکننده جنگی روانی در منطقه است که در نهایت بتواند اهداف ایالات متحده و اسرائیل را در منطقه تأمین کند.
راه مقابله با سیاست هرج و مرج و یا همان سیاست دیوانگی، ایستادن در مقابل بازیگر دیوانه است؛ همان راهی که گروههای مقاومت و ایران سالها در مقابل هر کدام از استراتژیهای دیوانگی رؤسایجمهور قبلی آمریکا در پیشگرفتهاند و از این پس نیز در پی خواهند گرفت. هر راهی غیراز این به تقویت گفتمان بیثباتکننده و جاهطلبانه آمریکا منتهی میشود و راهی بسیار خطرناک برای کل منطقه است؛ راهی که مطمئناً در نهایت به زیادهخواهی بیشتر آمریکا و رسیدن رژیم صهیونیستی به نقشه «اسرائیل بزرگ» و حضور مستقیم آمریکا در خاورمیانه و «داشتن خاک» در این منطقه منجر میشود.
-
دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۰:۱۶
-
۱۳ بازديد
-

-
پیام ویژه
لینک کوتاه:
https://www.payamevijeh.ir/Fa/News/1571179/