پیام ویژه
سرشت و سرنوشت بعثی‌ها
سه شنبه 20 آذر 1403 - 16:38:37
پیام ویژه - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
مهرداد خدیر| سرنوشت بعثی‌ها – صدام حسین و بشار اسد- از حیث خلع از حکومت و سقوط تا جایی که تمامی ارکان دست‌خوش تغییر شود شبیه هم شد اگرچه در جنگ ایران و عراق یکی فرماندهی تهاجم به ایران را بر عهده داشت و دیگری کنار جمهوری اسلامی ایستاد.
18فروردین 1382 خورشیدی (آوریل 2003 میلادی) صدام‌حسین، دیکتاتور و رهبر حزب بعث عراق در پی حملات سنگین و همه‌جانبه ارتش ایالات متحده با همکاری بریتانیا سرنگون شد. 21 سال بعد و در 18 آذر 1403 بشار اسد، دیکتاتور و رهبر حزب بعث سوریه بدون حمله مستقیم ارتش خارجی و به دست گروه‌های شورشی مسلح که البته از حمایت‌های مالی ترکیه و احتمالاً قطر برخوردار بودند، سقوط کرد.
اما این تنها شباهت صدام حسین و بشار اسد نبود و در عین شباهت با هم تفاوت‌های جدی هم داشتند؛ چندان که پدر بشار (حافظ اسد) در جنگ صدام حسین علیه ایران در زمره معدود کشورهای حامی جمهوری اسلامی بود و تا پایان در مقابل عراق قرار داشت. هر دو حکومت البته از حزب بعث سرچشمه می‌گرفتند که میشل عفلق پایه گذاشته بود اما به مرور زمان میان آنان نقار و اختلاف افتاد تا جایی که در مقابل هم قرار گرفتند.
شباهت دیگر این بود که صدام‌حسین در پی 18 روز سرنگون شد و بشار اسد 11 روز بیشتر مقاومت نکرد. جدای اینها عراقِ صدام حسین از 1990 که بوشِ پدر حمله کرد تا 2003 که بوشِ پسر تحت تحریم‌های سنگین قرار داشت و در واقع با 13 سال تحریم سست و ضعیف شده بود و آن 18 روز بی‌عقبه و ناگهانی نبود.
سوریۀ بشار اسد هم از 2011 که بهارعربی (‌جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه در کشورهای عربی) آغاز شد (و در ایران برخی از آنها با عنوان «بیداری اسلامی» ستایش شدند) تا 2024 که سرنگون شد 13 سال درگیر اعتراض و گسست بود؛ هر چند در 6 سال اخیر فرصت اصلاح داشت و عمل نکرد.
برخی مقامات جمهوری اسلامی گفته‌اند البته طی این 6 سال به اسد توصیه شده بود دست به اصلاحات بزند و او حتی «وزیر معارضه» را به کابینه اضافه کرد که امری معمول نیست با این مأموریت که با معارضین (به تعبیر آقای عراقچی: مشروع) وارد گفت‌وگو شوند و پروژۀ تفاهم ملی را پیش ببرند اما در عمل این اتفاق نیفتاد و روی کاغذ و در حد عنوان ماند.
 در چرایی آن نظرها متفاوت است اما به نظر می‌رسد نگران بوده‌اند که دچار بی‌ثباتی شوند و حفظ سازوکارهای امنیتی را ترجیح داده‌اند.
شباهت دیگر، نگاه هر دو به ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری فدراسیون روسیه بود با این تفاوت که پوتین 2003 با پوتین 2024 قابل قیاس نبود. این قاعده به طریق اولی شامل اسدِ پدر هم می‌شود اما دوران اسدِ پسر تماماً با پوتین مقارن بود که سال‌های نخست درصدد احیای اقتدار دوران شوروی یا تزاری نبود و حتی یک چند روسیه را در جمع کشورهای صنعتی پذیرفتند و شمار آن از 7 به 8 رسید که البته چندان نپایید.
اگر رهبر روسیه در سال 2003 به درخواست حمایت صدام حسین پاسخ مثبت نداد و حتی نقل است تماس تلفنی او را بی‌جواب گذاشت به این خاطر بود که خود روسیه تازه از بحران اقتصادی برخاسته و بنا نداشت با غرب وارد چالش جدی شود اما 21 سال بعد پوتین خود را در هیأت تزار می‌بیند و به اوکراین حمله کرده منتها این پوتین هم پشت اسد را خالی کرد یا احساس کرد کار اسد تمام شده و میان ایران و اعراب سرگردان است و بهتر است روی گروه‌های تازه کار کند.
در بیان تفاوت‌های صدام حسین و بشار اسد اما می‌توان گفت اولی بی‌شک دیکتاتوری بدخیم بود که برای همه اعم از مردم عراق و جهان بیرون یک خطر جدی بود تا جایی که وقتی از تونی بلر نخست‌وزیر بریتانیا پرسیدند پس آن سلاح کشتار جمعی که با ادعا یا به خاطر کشف آن به عراق حمله کردید کجاست و آیا پیدا کردید؟ پاسخ داد: بله، سلاح کشتار جمعی خود صدام حسین بود!
اسد اما مستبدی خوش‌خیم بود که برای بیرون از سوریه هیچ خطری نداشت حتی برای اسرائیل؛ سیاست‌مداری خجول که اگر برادرش باسل در سانحه رانندگی کشته نشده بود شاید جای پدر نمی‌نشست و در لندن یا دمشق به چشم‌پزشکی می‌پرداخت و ناگهان به گود سیاست پرتاب شد و چندان با شتاب که به خاطر او حداقل سن قید شده در قانون اساسی را از 40 به 34 سال کاهش دادند.
آری، بشار برای دیگران رئیس‌جمهور بدی نبود. جدای این که دوست ایران بود برای اسرائیل خطری جدی به حساب نمی‌آمد چراکه بعد از 1973 گلوله‌ای به سوی اسرائیل شلیک نکرد اگرچه راه ارسال سلاح را هموار کرده بود اما مستقیماً با اسرائیل درگیر نشد. اسرائیل هم اسد ضعیف را به عنوان دشمن ترجیح می‌داد چراکه برای بازپس گرفتن بلندی‌های جولان هم همت نمی‌گماشت و رفتار و مواضع سوریه بعد از هفتم اکتبر هم قابل استناد است.
با این که از اتحادیه عرب اخراج شده بود اما کوشید بازگردد و وقتی بازگشت اندک‌اندک از ایران فاصله گرفت چندان که در شهادت سیدحسن نصرالله هم با تأخیر پیام تسلیت فرستاد.
صدام حسین بعثی را با همه اختلاف‌ها تنها نباید با بشار اسد بعثی قیاس کرد. می‌توان و جا دارد جدای پدر از عموی او هم یاد شود؛ خاصه به خاطر آنچه در 1982 اتفاق افتاد.
در این سال حافظ اسد ارتش را به سمت شهر حماه فرستاد تا مخالفان را سرکوب کند. فرماندهی نیروها با رفعت اسد - برادر او و عموی بشار- بود که به معنی واقعی کلمه این شهر را به خاک و خون کشید. کاری که صدام حسین هم قریب 10 سال بعد با شیعیان در جنوب عراق کرد. طبق تخمین عفو بین‌الملل آن سرکوب در حماه 17 تا 40 هزار قربانی به جا گذاشت و راز خصومت حماس با اسد نیز همین کشتار بود چراکه بخشی از قربانیان از نیروهای اخوان‌المسلمین بودند.
آن اعتراضات البته فرونشست و حافظ اسد هم تا پایان عمر رئیس‌جمهوری ماند و سپس قدرت به بشار رسید اما آن زخم هیچ‌گاه التیام نیافت و در اعتراضات 2011 تا 2018 هرازگاهی سرباز می‌کرد.
حزب بعث درون خود هم صدام حسین را پروراند که روحیه جنگنده و ستیهنده داشت و بعد از سقوط ترجیح داد در عراق بماند و بالای دار برود و نگریزد و هم بشار اسد را که اسیر رودربایستی‌های خود بود و تا ساعاتی بعد از سقوط دمشق وطن خود را به مقصد روسیه ترک کرد؛ رفتاری که سه سال قبل از اشرف غنی در افغانستان سر زد و البته او طبعاً به روسیه نرفت.
شگفتا که تحریرالشام نیز همان‌گونه دمشق را فتح کرد که در مرداد 1400 طالبان در نوبت دوم کابل را.
سرنوشت بعثی‌ها – صدام حسین و بشار اسد- از حیث خلع از حکومت و سقوط تا جایی که تمامی ارکان دست‌خوش تغییر شود شبیه هم شد اگرچه در جنگ ایران و عراق یکی فرماندهی تهاجم به ایران را بر عهده داشت و دیگری کنار جمهوری اسلامی ایستاد.
واقعیت اما این است که هر دو در دامان اندیشۀ بعث پرورانده شده بودند و شدت اختلاف بین آن دو و حمایت اسد پدر از تهران و تهران از اسد پسر در مقابل داعش نباید این تصور را ایجاد کند که از انگاره‌های ذهنی بعث رها شده بود و شگفتا که بعث با چنین پروردگانی الگوی محمدرضاشاه هم شد وقتی نظام دوحزبی را ملغا و تک‌حزبی را اعلام کرد نام آن را هم از «بعث» برگرفت: رستاخیز!
سرشت‌ها اگر مشترک باشد از سرنوشت مشترک گریزی نیست و اشتراک پایان صدام حسین و خاندان اسد با همۀ تعارضات و تناقضات و اختلافات گواهی بر این مدعاست و شاید همین سرشت مشترک بود که شورشیان بنیادگرا را به این صرافت انداخت که خود را «دولت اسلامی عراق و شام» بنامند و با سرواژۀ «داعش» شناخته شوند اگرچه در واقع بی‌سرزمین‌اند و به «همه‌ سرزمین»‌ی باور دارند و شاید اگر «تحریر شام» به شام بسنده کرده و کاری با عراق ندارد به سبب همین سرشت و سرنوشت باشد.


http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/1541642/سرشت-و-سرنوشت-بعثی‌ها
بستن   چاپ