پیام ویژه - ایران /متن پیش رو در ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
استیون کوک-عضو ارشد امور بینالملل شورای روابط خارجی امریکا| در 21 ژانویه 1994، باسل اسد در آنچه دولت سوریه به عنوان یک تصادف رانندگی توصیف کرد، کشته شد. بر اساس گزارشهای رسمی، او در مسیر فرودگاه با سرعت زیادی رانندگی میکرد و کنترل وسیله نقلیه خود را از دست داد. این هم کاملاً قابل باور بود و هم از نوع تصادفی بود که برای پسران رهبران خاورمیانه رخ نداده بود- بویژه آنهایی که برای به دست گرفتن زمام قدرت آماده شده بودند.
مرگ باسل مستلزم آن بود که پسر بزرگ بعدی حافظ اسد جای برادرش را بگیرد. این بشار بود که در زمان مرگ برادرش در لندن زندگی میکرد و در حال تحصیل چشمپزشکی بود. بین سالهای 1994 تا 2000، حافظ که در سال 1971 به قدرت رسیده بود، وارث ناخواستهاش را در یک دوره تصادفی برای اداره سوریه قرار داد.
اکنون، سه دهه پس از ظهور بشار اسد و نزدیک به یکچهارم قرن حکومت او، بشار از قدرت ساقط شده و سلسله اسد نیز به پایان رسیده است. به شکلی تقریباً غیرقابل باور، این سقوط در یک دوره دو هفتهای رخ داد، دورهای که در آن گروه شورشی اسلامگرای هیأت تحریرالشام (HTS) و شریک آن، ارتش ملی سوریه (SNA) مورد حمایت ترکیه، از استان ادلب حرکت کردند و کنترل کشور را از دستان بشار گرفتند. اسد که به سختی توانست مقاومتی از خود نشان دهد، عملاً مغلوب شد.
در سوی دیگر، آزادی مردمی قرار دارد که بویژه با هیأت تحریرالشام متحد شدند تا قیامی را که در بهار 2011 آغاز کرده بودند، ادامه دهند. در این لحظه «اکنون یا هرگز» (عبارتی در توصیف عنصر شگفتی در انقلابهای اروپای شرقی) که خاطرات سال 1989 را در اروپای شرقی تداعی میکند، مردم از همان جایی که در سال 2011 متوقف شدند، ادامه دادند و قیام کردند و خواستار پایان اسد شدند.
البته سؤالات فراوانی درباره نوع حکومت جانشینی در دمشق وجود دارد. رفتن اسد نه تنها ضربهای به مسکو و تهران بود، بلکه به کشورهای بزرگ عربی که هم به هیأت تحریرالشام و هم به نمایش قدرت مردم سوریه با احتیاط نگاه میکنند، ضربه زد. گروه شورشی اصلی (تحریرالشام) شاخهای از القاعده است و اگرچه رهبر آن ابومحمد الجولانی [به نظر می رسد] بخش اعظمی از افراطگرایی جهادی را کنار گذاشته است، باید دید که آیا آزادیای که او طراحی کرده برای همه سوریهاست یا تاکتیکی برای منحرف کردن از انتقاد و مخالفت بوده است. گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه ارتش آزاد به کردها حمله میکند، حتی در شرایطی که جولانی از سوریهای فراگیرتر تحت نظر تحریرالشام دفاع میکند.
سوابق جولانی از استان ادلب سوریه که تحت کنترل تحریرالشام (با حمایت ترکیه) بود، متفاوت است. به نظر میرسد که او درسهای دولت اسلامی را آموخته و از شدیدترین اشکال کنترل سیاسی اجتناب کرده است، اما گروه او - بهخصوص بنابر آنچه در ادلب دیده شد- همچنان با مشت آهنین حکومت میکند. حتی زمانی که این جنگجویان زندانهای اسد را آزاد کردند، مخالفان جولانی شاهد این رفتارها بودند.
صبح و روز پس از خروج اسد، گزارشهایی مبنی بر غارت بانک مرکزی سوریه منتشر شد. شاید این یک حادثه منفرد باشد. با طول کشیدن جنگ به مدت 13 سال، سوریها ناامید شدند اما غارت بغداد پس از سرنگونی صدام توسط نیروهای امریکایی در بهار 2003، سایهای طولانی ایجاد کرد. مقایسه آزادسازی سوریه به دست سوریها با تجربه عراق دشوار است، اما پویاییهای مشابهی وجود دارد.
با ورود شورشیان به دمشق، «محمدالجلالی» نخست وزیر اسد، به آنها کمک کرد اما مشخص نیست که دیگر حامیان اسد چه کاری ممکن است انجام دهند. سرعت تغییر دولت چشمگیر بود، اما این بدان معنا نیست که تحریرالشام بدون مخالفت باقی خواهد ماند. سوریه غرق در سلاح است و ناگهان افرادی پیدا میشوند که دیگر چیزهای زیادی برای از دست دادن ندارند. برای این کشور سرنوشتی با آیندهای خشونتآمیز متصور نیست، اما دور از ذهن است که احتمال و محتمل بودن شورش علیه نظم جدید را در نظر نگیریم.
فراتر از مرزهای سوریه، اما مرتبط با موضوع ثبات داخلی این کشور، واکنش رهبران منطقه است که اکثر آنها در سالهای اخیر از بازگشت اسد به جامعه دولتهای عربی استقبال کرده بودند. اماراتیها، سعودیها، اردنیها و مصریها عمیقاً با انباشت قدرت سیاسی اسلامگرایان مخالف هستند. انتظار اینکه این دولتها بیکار بنشینند، آن هم در حالی که هیأت تحریرالشام حکومت خود را در دمشق سازماندهی میکند، نادیده گرفتن بسیار زیاد تاریخ اخیر خاورمیانه است.
برای اسرائیل که به شکلی ناخواسته با عملیات نظامی خود علیه حزبالله به از بین رفتن دولت اسد کمک کرد، نابودی دولت اسد رضایتبخش است، اما اکنون تل آویو با احتمال یک دولت تحت رهبری اسلامگرایان در دمشق مواجه است. اسرائیلیها، حافظ اسد را دشمنی سرسخت میدانستند، اما اهمیت ثبات در امتداد مرز سوریه و اسرائیل را بخوبی درک میکردند. پسر او پس از به قدرت رسیدن همین رویکرد را در قبال اسرائیل دنبال کرد. اکنون اسرائیل با نوع کاملاً متفاوتی از رهبری ایدئولوژیک در دمشق مواجه است. نباید فراموش کرد نامی که رهبر تحریرالشام برای خود انتخاب کرد، «جولانی» است، اشارهای به بلندیهای جولان است که اسرائیل در جنگ ژوئن 1967 (جنگ 6روزه اسرائیل با اعراب) فتح کرد.
سپس به ترکیه میرسیم. آنکارا تنها همسایهای است که ممکن است بالقوه از سقوط اسد سود ببرد. رجب طیب اردوغان رئیسجمهوری ترکیه، در مورد سوریه مسیر طولانیای از زمانی که حامی بشار بود تا درخواست سرنگونی او و سپس به دنبال عادیسازی با دولت اسد رفت، طی کرده است.
در هفتههای اخیر، اردوغان بهطور ضمنی از رفتن اسد حمایت کرده است. اکنون آنکارا فرصت دارد تا بر شکل دادن به حکومت جایگزین در دمشق تأثیر بگذارد؛ هدفی که دولت ترکیه از زمان رویگردانی از بشار در سال 2011 دنبال کرده است.
مشکل اردوغان و اطرافیان او این است که ممکن است هیأت تحریرالشام (HTS) با آنها همکاری نکند. یکی از ویژگیهای مکرر تلاشهای ترکیه در خاورمیانه این است که با وجود تأکید اردوغان بر نزدیکی فرهنگی میان ترکیه و جهان عرب– بویژه بین حزب عدالت و توسعه و اسلامگرایان منطقه – رهبر ترکیه نتوانسته پیچیدگیهای سیاست محلی و منطقهای را درک کند. ممکن است در آنکارا نوعی رضایت خاطر نسبت به فرصتهای ترکیه در سوریه پس از اسد وجود داشته باشد، اما کاملاً مشخص نیست که اردوغان و مشاورانش برای مواجهه با واقعیتهای جدید سوریه آماده هستند یا نه.
برای واشنگتن، سقوط اسد مطمئناً یک تحول غیرمنتظره پس از یک سال رویدادهای خیره کننده در خاورمیانه بود. در جامعه سیاستگذاری امریکا تمایلی وجود خواهد داشت که بخواهند به سوریها کمک کنند تا نظمی عادلانه و دموکراتیکتر ایجاد کنند. این یک هدف و انگیزه بزرگ است، اما چنین به نظر می رسد که واشنگتن در برابر این اهداف مقاومت کند. هم رئیس جمهوری بایدن و هم رئیس جمهوری منتخب ترامپ تاکنون لحن مناسبی را تنظیم کردهاند که نشان میدهد ایالات متحده باید در حاشیه بماند. دخالت در انقلابی که در سوریه در حال رخ دادن است، بعید است به مردم سوریه کمک کند یا منافع امریکا را پیش ببرد. سوریه برای مردم سوریه است.
http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/1541730/تحلیلگر-آمریکایی--تحریر-الشام-برای-همسایگان-دردسر-ساز-میشود