پیام ویژه
کنکاش‌های مفهومی «ایران»
يکشنبه 25 آذر 1403 - 00:02:39
پیام ویژه - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محسن آزموده| ایران چیست؟ چه کسانی ایرانی هستند؟ ویژگی‌ها و خصایص جامعه ایران کدام‌اند؟ چه فرقی با سایر جوامع دارند؟ اشتراکات‌شان کدام است؟ تاثیر تاریخ و جغرافیای ایران در شکل‌گیری این خصایص چیست و چگونه است؟ آیا می‌توان از نظریه‌ها و مفاهیمی که در سایر جوامع پدید آمده‌اند، برای فهم ایران و معضلاتش بهره گرفت؟ پاسخ به این پرسش‌ها شاید ساده و بدیهی به نظر برسد، اما اهل ‌نظر در علوم انسانی و به‌ویژه علوم‌اجتماعی می‌دانند که به‌ محض تلاش برای جواب ‌دادن به هر یک از این سوال‌ها، موانع و دشواری‌های فراوان پدید می‌آید. ایشان آگاهند که فهم نظری جامعه و دراختیار داشتنِ ابزارهای مفهومی، از ضرورت‌های فهم جامعه است. انجمن جامعه‌شناسی ایران چند سالی است که هر دو سال، همایش «کنکاش‌های مفهومی و نظری درباره جامعه ایران» را برگزار می‌کند. تأمل انتقادی در مفهوم‌پردازی و نظریه‌سازی در بابِ جامعه ایرانی یکی از اصلی‌ترین اهداف این همایش است که ششمین دوره آن، سال دیگر در خرداد ماه برگزار خواهد شد. به این مناسبت، با دکتر سعید معیدفر، رییس انجمن جامعه‌شناسی ایران، گفت‌وگویی کردیم که از نظر می‌گذرد:
‌همه ما، به‌ خصوص ایرانیان، درکی اجمالی و کلی از ایران و چیستی آن داریم. وقتی از تأمل نظری و مفهوم‌سازی درباره ایران صحبت می‌کنیم، منظورمان چیست و چه فرقی با آن درک کلی دارد؟
یک مقدمه‌ای را باید عرض کنم. جهان انسان، جهانی تعریف‌شده است و ما اساسا از همه اموری که در اطراف‌مان است و با آنها زندگی می‌کنیم و نیز حتی از جامعه و بسیاری از دیگر پدیده‌ها، ادراکی داریم و براساس آن ادراک‌مان است که طبقه‌بندی‌ای از پدیده‌ها می‌کنیم و مفاهیمی را برای‌شان درنظر می‌گیریم و نهایتا تحلیلی از رخدادها و شرایط موجود ارایه می‌کنیم. این چیزی است که مختص دنیای مدرن هم نیست. بشر از آغاز همواره تلاش می‌کرد آنچه را که پیرامونش می‌گذشت، بفهمد، صورت‌بندی و طبقه‌بندی‌شان کند و حتی تحلیلی از پیرامونش، چه طبیعت و چه جامعه‌اش، ارایه کند. ما امروزه ذخایر بسیار بزرگی از تاریخ گذشته و تلاش پیشینیان‌مان برای صورت‌بندی و طبقه‌بندی و تحلیل طبیعت و جامعه و حتی ماوراءالطبیعه دراختیار داریم. مثلا ما مفاهیمی در ارتباط با طبقه‌بندی پدیده‌ها داریم؛ مانند «درخت»، «کوه» و بسیاری از دیگر پدیده‌ها و شاید این مفاهیم در میان بسیاری از موجودات وجود نداشته باشد. ما بسیاری از اشیا را «درخت» یا «گیاه» می‌نامیم؛ اما این اشیا یکی نیستند و این ماییم که آن اشیا را مفهوم‌پردازی کرده‌ایم و مفهوم «درخت» را به گیاهانی که دارای این ویژگی باشند، اطلاق کرده‌ایم. قس‌علی‌هذا.
حتی در ارتباط با جامعه نیز درکی که ما از جامعه و وقایع پیرامون‌مان داشته‌ایم و تحلیل‌مان از آنها همگی تفسیرشده‌و نیز ماحصل تلاشی‌اند که پیشینیان‌مان درراستای تعریف و تفسیر جهان پیرامون خود و جهان ماوراء خود، جهان انسانی و جامعه‌‌شان، داشته‌اند؛ مثلا مفاهیم «سعد و نحس» که با توجه به کائنات داشته‌ایم، یا حتی آنچه که با عناوین «معنویات و الهیات» داشته‌ایم، همگی از مصادیق چنین تفسیری‌اند. مبنای زیست ابنای بشر نیز از آغاز، همین تعاریف و طبقه‌بندی‌ها و مفهوم‌پردازی‌ها و تحلیل‌ها بوده است؛ کمااینکه امروزه می‌بینیم در جهان، ادیان، فرهنگ‌ها و باورهای مختلفی وجود دارند و همگی تا حد زیادی بر افکار، اندیشه‌ها و حتی کنش‌های آدمیان اثرگذار است و بنابراین، ضروری است که به مفهوم‌پردازی، تحلیل و نظریه‌پردازی در باب جامعه‌مان و تحولات آن همت گماریم.
در جهان معاصر، فلاسفه بزرگِ عصر روشنگری احساس کردند که لازم است در جهان امروز بازتعریفی از طبیعت، جهان پیرامون خود، ماوراءالطبیعه و نیز از آنچه در ذهن می‌گذرد، ارایه کنند. آنها از تمامی این امور تعریف و مفهوم تازه‌ای ارایه کردند. مثلا همین مساله مرکزیت زمین: اینکه آیا زمین مرکز عالم است یا خورشید و اساسا آیا کهکشان راه شیری مرکز عالم است و...؟ اینها مواردی است که محصول تلاش‌های بزرگ فلاسفه و اندیشمندان است و جهان ما را براین‌اساس، تغییر داده‌اند. بعد از آن، با به‌هم‌ریختگی‌ای که به‌موجب تحولات صنعتی و فنی و در ادامه آن، با انقلاب‌های اجتماعی پیش آمد، جامعه‌شناسان تلاش کردند مجددا تعاریف و مفاهیمی از جامعه جدید ارایه کنند و اینها خود مبنای وضعیتی است که امروز برای ما به وجود آمده است. امروزه دنیای توسعه‌یافته محصول تلاش فلاسفه و اندیشمندان بزرگ است که مفاهیم تازه‌ای درانداختند و تمایزی قائل شدند میان «اجتماع» (گماینشافت) و «جامعه» (گزلشافت) و به تفاوت‌های آنها پرداختند. مثلا گروه‌های دوتایی، سه‌تایی و چندتایی تونیس. از طرف دیگر، دستگاه‌های نظری و پارادایم‌های فکری‌ای شکل گرفت که هریک، خود، مبدا تحولات و بازتعریف جامعه و رخدادهای آن بوده و تاثیر تعیین‌کننده‌ای در زیست بشر داشته است؛ بنابراین، اینها ضرورت‌هایی است که ایجاب می‌کند ما هم در جامعه خودمان تلاش کنیم باتوجه به پیشینه، ادراکات، باورها، فرهنگ و هویت‌های پیشین و گذشته‌مان، فهمی به دست دهیم و در عین ‌‌حال تحلیلی از جامعه‌مان در دنیای امروز ارایه کنیم. شاید یکی از دلایل توسعه‌نیافتگی یا بحران‌های امروزه جامعه ما، ناشی از همین خلأ نظری و مفهومی‌ای است که امروز با آن مواجهیم و لازم است جامعه‌شناسان تلاش کنند تا این خلأ را جبران کنند. یکی از کارهایی که انجمن جامعه‌شناسی طی چندین سال و در پنج دوره همایش «کنکاش‌های مفهومی و نظری» داشته، ‌همین بوده که جامعه‌شناسان را فرابخواند تا با تلاش درزمینه مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی در باب جامعه ایران این خلأ نظری را پُر کنند.
‌ضرورت و اهمیت این تأمل انتقادی و صورت‌بندی مفهومی در چیست و چه فایده‌ای دارد؟
باید گفت ما طی ورودمان به دوران مدرن، ازطریق اندیشمندان‌مان به درکی از جامعه خود رسیدیم؛ ازجمله کسانی که در عصر پیشامشروطه و مشروطه به کشورهای دیگر رفتند و در آنجا در زمینه‌های مختلف تحصیل کردند؛ اما آنان از آنجا که احساس می‌کردند تفاوت عمیقی میان جامعه خودشان با جوامع توسعه‌یافته وجود دارد، تلاش می‌کردند با مقایسه جامعه خود و جامعه محل تحصیل یا سفارت‌شان، درکی از جامعه خود و جامعه دوم به دست آورند. یکی از کارهایی که معمولا براساس آن می‌توان شناختی از پدیده‌ها و واقعیت‌ها حاصل کرد، مقایسه است. شاید لازم باشد ما در این بحث «کنکاش‌های مفهومی و نظری»، به این نگاه‌های تطبیقی یا مقایسه‌ای نیز اشاره‌داشته باشیم. گاهی ما برای شناخت هر پدیده‌ای از بررسی تطبیقی یا مقایسه‌ای استفاده می‌کنیم. سعی می‌کنیم آن پدیده را با پدیده مشابه، اما درعین‌حال متفاوت با آن، مقایسه کنیم و ازخلال این مقایسه به مختصات پدیده مدنظرمان پی ببریم. شاید بتوان گفت اولین کارهایی که در ارتباط با جامعه ما انجام می‌شده، همین کارهای مقایسه‌ای بوده که یا ازسوی ایرانیانی صورت گرفته که برای تحصیل یا اموری دیگر به خارج از کشور می‌رفتند یا ازسوی سفرا یا کسانی که از خارج از کشور، به‌منظور اموری چون سفارت و دیگر موارد به ایران می‌آمدند. مثلا فردی به‌نام کنت دو گوبینو که در دوران قاجار، از فرانسه به ایران آمد و مدت‌ها در وزارت امور خارجه ایران فعالیت کرد، کتاب «سه سال در ایران» را نگاشته و در آنجا ایران و فرهنگ ایرانی را با فرهنگ خودشان مقایسه کرده و استدلال‌هایی آورده. مشابهِ آن نیز کسانی‌اند که به خارج رفتند و به ایران بازگشتند و کتاب‌هایی خاص را تحت ‌عنوان سفرنامه نوشتند و در این سفرنامه‌ها بعضا آنچه را که در آنجا دیدند و خلأش را در اینجا احساس می‌کردند، توضیح دادند. گاهی اوقات همین سفرنامه‌ها و همین مقایسه‌ها، مبنای شناخت دیگران بوده و ما خود را با همین مقایسه‌ها و به‌عبارتی انگ‌زدن‌ها شناخته‌ایم و براساس همین‌ها خود را ارزیابی‌ کرده‌ایم و دست به کنش زده‌ایم و هم‌اکنون نیز در زندگی روزمره‌مان چنین موضوعی وجود دارد؛ بنابراین، این شناخت‌ها تعیین‌کننده‌اند و به‌طور خاص، علوم‌اجتماعی و جامعه‌شناسی نیز از بدو فعالیت‌شان در ایران، که گفته می‌شود همزمان با تاسیس دانشگاه تهران و نیز پشت‌گرمِ اهتمام شخصیت‌هایی چون دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر احسان نراقی، احمد اشرف، بهنام، شاپور راسخ و جمع کثیری از جامعه‌شناسان نسل اول، بوده، مفاهیم و تحلیل‌هایی را ارایه کرده است. این افراد، در کارهای خود بعضا از مفاهیم و تحلیل‌هایی استفاده کردند و نیز کتاب‌هایی نوشته‌اند؛ ازجمله کتاب «جامعه‌شناسی ایران» که تلاش کرده وضعیت خانواده در ایران را توضیح بدهد؛ یا مثلا کتاب‌هایی در زمینه مطالعه وضعیت روستا در ایران که تلاش کرده‌اند اشکالی از زندگی روستایی را توضیح دهند و مثلا بعدها مفهومی مانند «بُنه» را خلق کرده‌اند که در ارتباط با نوع و شیوه‌آبیاری است؛ همچنین است مثلا آثاری که دکتر فرهادی تحت عنوان «یاریگری» صورت‌بندی کرده‌اند.
مجموعا تلاش‌های متعدد و کثیری از جانب جامعه‌شناسان درراستای مفهوم‌پردازی و طبقه‌بندی و تحلیل صورت گرفته است و طبیعتا این تلاش‌ها به ‌طور پراکنده رخ داده. هدفی که در این همایش از آغاز مدنظر بوده، این است که در یک رویداد و هر سه سال یک‌بار، جامعه‌شناسان را فرا بخوانیم تا تلاش منفردشان را دررابطه با مفاهیمی که وضع کرده‌اند یا تحلیل‌های نظری‌ای که ارایه‌کرده‌اند، با یکدیگر به اشتراک بگذارند. می‌دانیم که به‌اشتراک ‌گذاشتن این تلاش‌هاست که می‌تواند منجر به استحکام این مفاهیم و نظریات بشود؛ زیرا یکی از ضرورت‌های تعیین‌کنندگی این مفاهیم، نظریات و مقایسه‌ها و نیز تاثیرگذاری‌شان بر واقعیت‌های زندگی روزمره و بنانهادنِ فرآیندهای توسعه کشور، همین اشتراک میان جامعه‌شناسان، اندیشمندان و نظریه‌پردازان حوزه علوم‌اجتماعی است. به‌ هر حال اجتماع علمی پیرامون این مفاهیم و نظریات در چارچوب یک همایش، می‌تواند مقوّم تحولات آینده کشور باشد؛ بنابراین، ضروری است که هرازگاهی مجموعه این تلاش‌ها در مفهوم‌پردازی، نظریه‌پردازی‌و بررسی‌های تطبیقی برای جامعه ایران در ابعاد مختلف آن را به اشتراک بگذاریم تا بتوانیم به‌واسطه نوعی تلاش انتقادی و برهم‌افزایی، جایگاه این تلاش‌ها را تثبیت کنیم تا جامعه‌شناسی ایران شکل بگیرد و بنیان‌های توسعه اجتماعی کشور بر آن، استوار شود.
‌آیا این تاکید بر نظریه‌پردازی و مفهوم‌سازی، باز ما را دچار این خطا نمی‌کند که از واقعیت‌های عینی دور شویم و به گرداب نظریه‌ها و ایده‌های انتزاعی فروغلتیم؟
همان‌طور که در سوال اول گفتم، جهان انسانی، جهانی تعریف‌ شده و تفسیر شده است. ما اساسا عینیت، در معنای خالص آن، را در جهان انسانی نداریم. عینیتِ مستقل از ذهن اجتماعی یا ذهن اندیشمند یا ذهن مردم از اساس مورد تردید است. شاید ما به‌طور ملموس اشیایی را پیرامون خود ببینیم؛ اما مهم این است که نسبتِ ما با این شیء و پدیده چیست؛ بنابراین، منِ انسانی هیچ‌گاه مستقل از ذهن خود با واقعیت بیرونی سروکار ندارم. ما یک پدیده داریم و یک امری که ذاتی است؛ یا به‌قول پدیدارشناس‌ها، یک نومن و یک فنومن. نومن درواقع ذات امور است که مستقل از ماست و ما هرگز بدان راه نمی‌یابیم. آنچه در ارتباط با امور، در دسترس ماست، فنومن است؛ یعنی پدیده و آنچه که به ذهن ما می‌آید. چشم ما امور را می‌بیند، اما نهایتا ذهن باید مشاهدات آن را تایید کند. با این اوصاف، ما اساسا چیزی به نام واقعیت مستقل از ذهن نداریم و هم از این ‌رو، جهان انسان‌ها ازجمله جامعه، امری تعریف ‌شده و تفسیر شده است و نیاکان ما این تعاریف و تفاسیر را پیش‌تر انجام داده‌اند و ما نیز امروزه انجامش می‌دهیم.
زبان که به ‌عقیده بسیاری، بنیان شناخت است و نیز من از طریق آن، اطلاعاتی را به شما انتقال می‌دهم، مفاهیم، الفاظ و واژگانی متغیرند. فقط کسانی‌که در این حوزه فرهنگی هستند، مفاهیمی را که من به کار می‌برم، می‌فهمند و این زبان در جایی دیگر، به ‌شکلی دیگر است و ما تنوعی از زبان‌ها و مفاهیم را داریم؛ لذا چنان‌که ملاحظه می‌کنید، این سوال که «آیا مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی ما را از واقعیت‌های روزمره دور می‌سازد؟»، سوال اشتباهی است؛ به‌عبارت‌دیگر، اگر ما امروز دچار مشکل شده‌ایم، ازآن‌جهت است که علی‌رغم آنکه پیشینیان‌مان درک خود را از واقعیت‌های عصر خود ارایه کردند، ما تا مدت‌ها براساس همان‌درک پیشینیان‌مان زندگی کرده‌ایم. مشکل امروزه ما این است که نتوانسته‌ایم به‌قدر کافی، آنچه را که در دنیای جدید با آن مواجهیم، مفهوم‌پردازی و نظریه‌پردازی و طبقه‌بندی کنیم تا بر این مبنا، زندگی خود را سامان دهیم؛ لذا به نظر می‌رسد مفهوم‌سازی، نظریه‌پردازی، طبقه‌بندی و حتی بررسی تطبیقی، کاری بنیادی برای شناخت جامعه و تحولات آن است و بدون اینها، ما همانند فردی بی‌سواد و عامی هستیم؛ بنابراین، برای خروج از این وضعیت، نیازمند این موارد مهم هستیم که همت اندیشمندان، متفکران و دانشمندانِ حوزه‌های مختلفِ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دیگر حوزه‌ها را می‌طلبد.
‌آیا ایران با سایر جوامع فرق دارد؟
مسلما ایران با جوامع دیگر تفاوت دارد؛ چراکه اساسا ما در جهانی زندگی می‌کنیم که، براساس آنچه یونسکو تاکنون تشخیص داده، بیش از چهار هزار فرهنگ در آن وجود دارد و به ‌هر حال برخی از این فرهنگ‌ها ممکن است دچار مشکلاتی شده باشند و ایران هم کشوری است که دارای فرهنگ و تمدن ویژه خود بوده. ایران آداب‌ و رسوم، ‌باورها، آیین‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای به‌خصوصی را دارد و بنابراین، طبیعی است که متفاوت باشد. البته در خود ایران هم فرهنگ‌ها، اجتماعات و جوامع مختلفی داریم که در عین اینکه در وجوهی با یکدیگر اشتراکاتی دارند، در وجوهی دیگر، متمایزند و این موضوعی است که تقریبا نیازی به استدلال ندارد؛ بنابراین، طبعا هر یک از این اجتماعات و فرهنگ‌ها نیاز به شناخت مختصِ خود را دارند. اگرچه که ممکن است بعضا تجربه‌ای که ما از مطالعه جامعه‌ای دیگر به دست می‌آوریم، بتواند برای آنکه ما نیز به جامعه خود نظر افکنیم، مفید واقع شود، اما این تجربه کفایت نمی‌کند. ما به‌منظور شناخت جامعه مدنظرمان، نیازمند آن هستیم که از شناختِ دیگر جوامع و بررسی تطبیقی جامعه خود با آنها بهره بجوییم؛ اما تجربه دوران گذشته‌مان به‌کرّات نشان می‌دهد که تلاش‌مان بر همین بوده و مثلا برخی متفکران ما در آغاز قرن، معتقد بودند ما بایستی کاملا مشابه یک جامعه غربی یا توسعه‌یافته باشیم؛ اما چنین امری، علی‌رغم تلاش‌های فراوان، تاکنون محقق نشده است و ما همچنان با چالش‌ها و مشکلاتی برای ورود به دنیای مدرن و تبیین این جامعه و زیرجامعه‌های ذیل آن مواجهیم؛ لذا طبیعی است که تفاوت‌ها جدی است.
‌آیا نمی‌توان از نظریه‌ها و مفاهیم عامی که در جامعه‌شناسی هست، برای فهم ایران و معضلات و مشکلات آن بهره‌مند شد؟
در پاسخ به این سوال باید گفت نظریات و شناخت ما از دیگر جوامع و حتی جامعه‌شناسانی که نظریه‌پردازی و تحلیل کرده‌اند، می‌تواند به ما برای ساماندهی ذهن‌مان یاری رساند که تاحدی بتوانیم با مولفه‌های عصر روشنگری و دوران مدرن، تأملی عمیق‌تر و جدی‌تر در باب جامعه خود داشته باشیم. دانش ما از جوامع جدید و توسعه‌یافته و نیز نظریات و مفاهیمی که جامعه‌شناسان طی دو قرن اخیر، مطرح کرده‌اند، همگی می‌توانند به عنوان لوازم شناخت، موثر باشند؛ اما کفایت نمی‌کنند. به‌قول معروف، شرط لازم‌اند؛ اما شرط کافی‌نیستند. ما بایستی تلاش جداگانه‌ای صورت دهیم تا حتی با بررسی‌های تطبیقی و حتی با ارزیابی اولیه همان نظریات و مفاهیم و تکمیل‌شان، درک و فهمی از جامعه خود به دست دهیم؛ اما چنان‌که گفتم، هم جامعه ما متفاوت است و هم آن دانش بیرونی به‌خودی‌خود، کفایت نمی‌کند. می‌توانیم این موضوع را در صحنه زیستِ خودمان نیز ببینیم: اگرچه دهه‌های متمادی است که این نظریات و مفاهیم جامعه‌شناختی از غرب به ایران آمده‌اند و در کتاب‌های متعددی ترجمه شده‌اند و بعدها منبع تألیف واقع شده‌اند، اما این نظریات و مفاهیم، همچنان نتوانسته‌اند مشکلات ما را حل کنند. جامعه‌شناسی و ما جامعه‌شناسان در ایران، لازم است در کنار آن شناخت‌های جامعه‌شناسان غربی، مجددا جامعه خود را مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی کنیم و به شناخت دقیق‌تری از آن برسیم تا زمینه را برای تحول کشور فراهم کنیم.
‌سابقه نظریه‌پردازی در ایران چیست و تا پیش‌ازاین، چه کارهایی در این زمینه صورت گرفته است؟
در این رابطه، گمان می‌کنم تاحدی در سوال دوم پاسخ دادم. شاید بتوان گفت اولین کارها در ارتباط با جامعه ایران، تعدادی بررسی تطبیقی است که توسط مستشرقین و سفرنامه‌نویسان صورت گرفت؛ چه کسانی که از خارج به ایران آمده‌اند و چه کسانی که به خارج از ایران رفته و دوباره بازگشته‌اند. آنان تشبیهات و مقایسه‌هایی صورت دادند که می‌توان گفت جزوِ اولین‌ کارهایی بوده که در دوران معاصر، تلاش کرده‌ایم از خلال نگاه به جامعه‌ای دیگر، به جامعه خود نیز نگاه کنیم و به شناختی از واقعیت‌های آن دست بیابیم؛ آثاری چون سفرنامه حاجی‌بابای اصفهانی و دیگر آثار، ازجمله کارهایی است که به نظر می‌رسد آغازگاه دریافت‌ها و محصولات شناختی کسانی بوده که تلاش کرده‌اند در دوران معاصر، جامعه ایران را بشناسند. در عصر مشروطه، ما به‌کرات در نشست‌ها و محافل مختلف، این مقایسه‌ها را داشته‌ایم و حتی بعضا وقوع انقلاب مشروطه در ایران، ناشی از همین تحلیل‌ها و ادراکات اندیشمندان ایرانی بوده که ازطریق سفر به کشور عثمانی یا کشورهای اروپایی یا روسیه به دست آورده‌اند و براساس آنها انتظاراتی را ایجاد کرده و زمینه شکل‌گیری تغییراتی را رقم زده‌اند؛ اما در دورانی که علوم‌ اجتماعی به ایران ورود یافته، ما به‌ طور پراکنده شاهد خصوصا مفهوم‌سازی‌هایی هستیم. مثلا مطلبی که احمد اشرف در ارتباط با مساله طبقات در ایران نوشته‌و در آن، شناختی از طبقات در ایران ارایه می‌کند؛ یا مطالعات فراوانی که در دهه چهل در باب روستاها انجام می‌شود و براساس شیوه‌های آبیاری و کشاورزی، مفاهیمی چون «بُنه» ساخته شد؛ یا کاری که آقای فرهادی کرده‌اند تحت عنوان «یاریگری»؛ یا به‌هرحال افرادی که مفاهیم متعدد دیگری داشته‌اند. خود بنده در کتاب «مسائل اجتماعی ایران»، شیوه به‌خصوصی در ایران را تحت عنوان «سازگاری عرفی» پرداخته‌ام. نیز بوده‌اند جامعه‌شناسانی که به ‌طور پراکنده تلاش کرده‌اند از جامعه ایران در حوزه‌های مختلف مفاهیمی بسازند و تحلیل‌هایی ارایه کنند. البته این خود مستلزم یک مطالعه جدی است که تمامی این تلاش‌های ارزنده جامعه‌شناسان یا اصحاب علوم‌اجتماعی در مفهوم‌سازی و طبقه‌بندی و نظریه‌پردازی را بشناسیم و به نظر می‌رسد این خود، ذخیره مهمی است برای دانش علوم‌اجتماعی ما و ذخیره‌ای برای فهم این جامعه و ضرورت‌هایی که برای توسعه آن وجود دارد.
‌وضعیت فعلی علوم انسانی و به‌ویژه علوم ‌اجتماعی بالفعلِ موجودِ ایران درزمینه فهم نظری جامعه ایران چگونه است؟
قطعا وضعیت ما در این حوزه مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی، مطلوب نیست. تلاش‌های گسترده‌ای صورت گرفته و کارهای پراکنده‌ای انجام شده است؛ اما کافی نیستند؛ زیرا هنگامی می‌توانیم وضعیت را قابل ‌قبول بدانیم که بتوانیم تغییر و تحول را مشاهده کنیم. امروزه ما در حوزه‌های مختلفی، با چالش‌هایی عمیق مواجهیم و در فرآیند توسعه کشور نیز با موانعی اساسی روبه‌روییم. در تمامی ساختارهای کشور، ساختارهای مدیریتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی‌مان، مشکلاتی جدی داریم و ریشه این مشکلات نیز بازمی‌گردد به همین ناتوانی و ضعف‌مان در مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی. یک بحث دیگر، مساله اجماع است. ممکن است آثاری به ‌طور پراکنده خلق شده باشند. هر متفکر و جامعه‌شناسی از زاویه به‌خصوصی تلاش کرده در باب مساله روشنگری کند؛ اما این مستلزم نوعی هم‌آوایی، هم‌نظری، نقد و بررسی و مشارکت در امر مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی است. قاعدتا هنگامی این تلاش‌ها تعیین‌کننده و قابل‌قبول خواهند بود که هم حجم زیادی از این آثار خلق شود و هم اینکه این آثار، مبادله بشوند. یعنی مثلا اثر من مورد نقد و بررسی جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازانِ دیگر قرار گیرد و تا زمانی که این امر صورت نگیرد، تکمیل و نیز مورد اجماع و اتفاق‌نظر واقع نخواهد شد. به میزانی که این تلاش‌ها بتواند ایجاد هم‌افزایی کند و به اشتراک گذاشته شود و هم‌نظری‌ای پس از انتقاد و تکمیل‌شان صورت گیرد، به‌ همان‌ میزان می‌تواند به وضعیت مطلوبی منجر شود. شاید یکی از دلایل برگزاری این همایش هم همین است که مجمع اندیشمندان و نظریه‌پردازان ما بتوانند آثار و دیدگاه‌های خود را در پنل‌ها و نشست‌های مشترک به اشتراک بگذارند و دیگران را نیز ترغیب به نقد و بررسی اثرشان کنند تا اجماعی در نظریه‌پردازی شکل بگیرد و نهایتا امکان به‌کارگیری‌شان فراهم شود؛ بنابراین، وضعیت موجود، قطعا وضعیت مطلوبی نیست؛ اما تلاش‌هایی از قبیل برگزاری این همایش و دعوت جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان علوم‌اجتماعی می‌تواند آغازگاه مسیری مهم پیش روی‌مان باشد.


http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/1543023/کنکاش‌های-مفهومی-«ایران»
بستن   چاپ