پیام ویژه
سرمقاله شرق/ قرن گم‌شده
شنبه 30 فروردين 1404 - 14:49:48
پیام ویژه - شرق / «قرن گم‌شده» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم احمد غلامی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
آنچه بلومنبرگ از آن با ‌عنوان «خوداثباتی» نام می‌برد، چیزی نیست جز توانایی انسان در تعریف خود و جهان بدون توسل به نیروهای فراتر از خویش. او مخالف دیدگاه‌هایی است که انسان را محکوم به پذیرش تقدیر یا ایدئولوژی‌های جبری می‌کند. خوداثباتی طرد هرگونه سرنوشت‌گراییِ آینی یا تاریخی است، از این‌ رو است که بلومنبرگ نقطه مقابل کارل اشمیت و سکولاریزاسیون قرار می‌گیرد. دنیای مدرن و به معنای دقیق‌تر، زایش دنیای مدرن از نگاه بلومنبرگ، تلاش انسان برای تعریف هویت و معنای وجودی خود بدون اتکا به متافیزیک یا الهیات سنتی است. با علم جدید که با دانشمندانی مانند گالیله و کوپرنیک آغاز شد، انسان با روش‌های تجربی و ریاضی و بدون توسل به الهیات سعی کرد طبیعت را تشریح و تبیین کند.
خوداثباتی یعنی توانایی انسان مدرن و دستیابی به تشخصی که جهان هرگز برای او قائل نبود؛ جهانی که به مصائب و آلام انسان‌ها بی‌اعتنا بود. این بی‌اعتنایی جهان به آدمی و بی‌اعتباری آدمی در جهان، انگیزه قوی به وجود آورد تا آدمی خود چاره‌ای بیندیشد. اینک که او اسیر «زیست‌زمان» است و با عمری محدود در سیطره «زیست‌جهان» به سر می‌برد، باید به یاری عقل بتواند در محدوده زمانی خود فراتر از رویکردهای سنتی و باورهای الهیاتی و متافیزیکی بیندیشد.
بازار
عقل و علم‌گرایی زمینه‌ساز این دگرگونی شده است. صف‌آرایی کارل اشمیت و کارل لوویت و دیگر متفکرانی که به اهمیت این دو نفر نبودند، در برابر بلومنبرگ، نشانگر مباحثه و مجادله جدی میان فیلسوفان این دوران است، در بحبوحه تغییر پارادایم از سنت به دنیای مدرن؛ بریدن از سنت مسیحی-یهودی با تکیه بر عقل و علم. البته کارل اشمیت و کارل لوویت باور نداشتند که دنیای مدرن اصالت دارد و آن را ادامه همان سنت مسیحی می‌دانستند که دارایی‌های کلیسا را غصب کرده و با استحاله آنها درصدد است مشروعیتی برای خود دست‌وپا کند. در یک کلام، به باور آنان، دنیای مدرن تاریخِ مستقل و منحصربه‌فردی ندارد و هرچه هست، از سنت مسیحی غصب شده است و مشروعیت ندارد.
زیر سؤال بردن دنیای مدرن و مشروعیت آن، و دفاع بلومنبرگ از دنیای مدرن، اُس و اساس تاریخ اروپا را می‌سازد. دوره‌ای پر از ایده و تفکر در حدفاصل بین دو جنگ جهانی که جریان‌های همسو و متعارض به وجود آورده است؛ با چهره‌هایی مانند مارکس، هورکهایمر، آدورنو، کارل اشمیت و کارل لوویت. فاصله جدی بین دنیای غرب و شرق از همین دوره سر بر آورده است؛ دوره‌ای که برخی از اندیشمندان را به این باور رسانده که مدرنیته، تاریخی اروپایی دارد و جذب و هضم این دوره و همسویی آن با دنیای مدرن برای جغرافیای دیگر سخت دشوار و دیریاب است. با کنکاش در این دوره تاریخی اروپا به معنای واقعی می‌توان دریافت که این غیاب ناخواسته برای کشورهای بیرون از این جغرافیا و زمان، چقدر درک و دریافت مدرنیته را دشوار کرده است. دوره طلایی تاریخ ایران قرن چهارم هجری است؛ دوران شکوفایی زبان فارسی با شاعرانی مانند رودکی و فردوسی؛ شکوفایی علم با چهره‌هایی مانند ابوریحان بیرونی، ابن‌سینا و خوارزمی. در این دوره ایرانیان در پی اثبات خویش‌اند؛ «خوداثباتی» نه از جنس مغرب‌زمین، بلکه خوداثباتیِ فروتنانه از جنس شرقی.
در همین دوران است که فردوسی صراحتا از اثبات خویشتن سخن می‌گوید و کاری کارستان مانند «شاهنامه» را بر پایه دانش و خرد و پژوهش به انجام می‌رساند. بی‌دلیل نیست که قهرمانان «شاهنامه» چه آنان که حماسی‌اند و چه آنان که اسطوره‌ای‌ هستند، هریک در پی اثبات خویش‌اند؛ اثبات برتری خویش نه در برابر خداوند، بلکه اثبات خود در برابر ظلم و ظلمت. و آنان که طغیانگرند مانند ضحاک، سرنوشتی شوم در انتظارشان است. خوداثباتی دنیای مدرن با طغیان آغاز می‌شود. اگر طغیان اصل و اساس آن نباشد، انگیزه‌ای جدی برای آن است. در خوداثباتیِ شرقی همواره خضوع و خشوع در برابر خالق آدمی انگیزه‌ای قلبی است؛ همان چیزی که بعدها در عرفان جعلی از مسیر واقعی خود منحرف شد. یکی از استعاری‌ترین خوداثباتی‌های قهرمانان «شاهنامه»، داستان سیاوش است که در پی اثبات بی‌گناهی‌اش از آتش می‌گذرد و نمی‌سوزد. پس آدمی می‌تواند بر طبیعت و عناصر آن غلبه کند. اگر در غرب، انسان و طبیعت در کشاکش دائمی‌اند و آدمی می‌خواهد طبیعت را به سلطه خویش درآورد؛ در شرق طبیعت با شعوری شهودی جانب راستی و درستی را می‌گیرد. 
اگر قرن چهارم تداوم پیدا می‌کرد، البته با مجادله‌های جدی بین موافقان و مخالفان در بین چهره‌های آن دوران، چه‌بسا این قرن می‌توانست بیش از اینها در شکوفایی علم و سیاست و فرهنگ کشور ما اثر داشته باشد. دریغا نه‌تنها این امر مهم اتفاق نیفتاده است، بلکه این قرن در میان قرون تیره‌و‌تار سرزمین ایران گم شده است؛ گنجینه‌ گم‌شده‌ای که باید پیدایی آن را جدی گرفت. اگر در قرن چهارم در عرصه فرهنگ می‌توان به سراغ «شاهنامه» فردوسی رفت، در عرصه سیاست هم می‌توان با قرائتی متناسب با سیاست مدرن آثار خواجه نظام‌الملک را خواند و از میان ظلمت‌های تاریکی راهی به روشنایی گشود. مسیر عبور آشتی با تاریخ، عشق‌ورزیدن و دل‌بستن به آن است، با رویکردی سراسر انتقادی. چه‌بسا این تنها دارایی ما باشد که با آن می‌توانیم دوباره در مسیر تاریخ قرار بگیریم.

http://www.Yazd-Online.ir/fa/News/1582522/سرمقاله-شرق--قرن-گم‌شده
بستن   چاپ